خب
آها
باشه
#...
خدمتتان عارضم که من الان تو اتوبوس تو راه یزد تهرانم
و حوصلم مث چی سر رفته چون نمیتونم بخوابم
بمولا
#...
خب بجای ایکس گفتن براتون آخرین روزم تو یزدو تعریف میکنمممم
اول اینکه با مامانبزرگم اینا رفتیم مهریز باغ و کلی گل چیدیم
دوم اینکه با دابشم کال گرفتیم و بسی ایکس گفتیم خندیدیم
سوم اینکه هری پاتر خوندم
چهارم تو گوشی بودم
و در آخر اینجام
آره
شو خوش
#...